آمارهای مهاجرت نخبگان در ایران هر روز که می‌گذرد، دهشتناک‌تر از قبل می‌شود.

به گزارش پایگاه خبری مردمی ها،  روزنامه اعتماد نوشت: آمارهای مهاجرت نخبگان در ایران هر روز که می‌گذرد، دهشتناک‌تر از قبل می‌شود. بسیاری از جراحان قلب، پزشکان متخصص، استادان دانشگاه، مهندسان، برنامه‌نویسان، صاحبان استارت‌آپ و… در حال خروج از کشور هستند. این روند هرچند طی سال‌های اخیر تداوم داشته اما برخوردهای انقباضی ماه‌های اخیر با دانشگاهیان و اخراج استادان بنام دانشگاه فضای تیره و تارتری را در مهاجرت نخبگان کشور ایجاد کرده است. این در حالی است که قبل از مهاجرت نخبگان، نهضت خروج سرمایه‌ها و دانشجویان هم در کشور به راه افتاده بود.
غلامرضا ظریفیان، استاد دانشگاه و معاون وزیر علوم دولت اصلاحات در گفت‌وگو با «اعتماد» به مهم‌ترین تبعات خروج نخبگان می‌پردازد. در ادامه مشروح این گفتگو را می‌خوانید:
مهاجرت نخبگان در کشور باعث بروز نگرانی‌های بسیاری شده است؛ برخی به دنبال تبعات این نوع مهاجرت‌ها در روند رشد کشور هستند. شما موضوع را چطور ارزیابی می‌کنید؟
مهم‌تر از تبعات مهاجرت، چرایی شکل‌گیری مهاجرت‌هاست. به‌طور کلی مهاجرت یک امر طبیعی است. بشر که از دیرباز با آن روبه‌رو بوده و به دلیل آشنا شدن به اقلیم‌های مختلف، افزایش توانمندی‌های فردی و امتزاج‌های فرهنگی و… به آن دست می‌زده است.

بنابراین مهاجرت در شکل متعارف خود امری طبیعی در جهان است. اما آنچه در ایران باعث نگرانی شده است، اصل پدیده مهاجرت نیست، چرا که اصل پدیده مهاجرت می‌تواند فرصت‌ساز باشد و باعث توسعه و پیشرفت کشور شود. موضوع نگران‌کننده در ایران نه مهاجرت بلکه پدیده فرار مغزهاست. این روند موضوع را از یک فرصت به تهدید بدل می‌کند.

اما چرا نخبگان ایرانی طی سال‌های اخیر دست به مهاجرت منفی یا فرار می‌زنند؟ چرا نیروی انسانی توانمند ایرانی؛ چه فکری و چه مهارتی و…دست به مهاجرت می‌زند؟
گزارش‌های رسمی حاکی از آن است که مهاجرت منفی به دایره افراد عادی ایرانی، دانش‌آموزان و… نیز کشیده شده است. یکی از دلایل فرار مغزها از ایران، شاید سیاسی نباشد؛ بلکه موضوع مساله امید به آینده است.
وقتی در جامعه‌ای به هر دلیلی، امیدواری (چه ناامیدی ذهنی و چه ناامیدی علمی) وجود نداشته باشد، افراد ارتباط خود را با سرزمین مادر از دست می‌دهند. گاهی اوقات ناامیدی ذهنی به مراتب خطرناک‌تر از ناامیدی عینی است. وقتی در تصور یک فرد یا جمعیتی، ناامیدی ذهنی درباره آینده‌اش شکل بگیرد، بدل به یک واقعیت عینی شده و معضلات عدیده‌ای را شکل می‌دهد.
ریشه‌های بروز این ناامیدی نسبت به آینده چگونه شکل می‌گیرند و متاثر از چه معضلاتی است؟
بخش قابل‌توجهی از این ناامیدی ممکن است بر اثر مشکلات نظام حکمرانی شکل بگیرد و بخش دیگری از آن بر اثر زیست فردی. اگر حکمرانی به گونه‌ای باشد که فرد (فردی یا صنفی شامل اساتید، روزنامه‌نگاران، پزشکان، استادان دانشگاه و…) احساس خوشایندی در جامعه داشته باشد و آینده شغلی، هویتی، فردی و… مثبتی داشته باشد، زیست مطلوبی خواهد داشت. اما اگر این‌گونه نباشد، نگاه فرد به سرزمین‌ها و قلمروهای دیگری دوخته می‌شود و دست به فرار مغزها می‌زند. یکی از مهم‌ترین گزاره‌ها در بحث مهاجرت منفی، بحث سبک زندگی است.
با توجه به تغییراتی که در نحوه تعلیم و تربیت، ذائقه‌های فکری، پنجره‌های بزرگی که بر اثر انقلاب اطلاعاتی باز شده و… سبک‌های زندگی متفاوت، متکثر و متنوعی را شکل داده است؛ اگر در جامعه‌ای برنامه روشنی برای پاسخگویی منطقی به این سلایق، علایق و تنوع زیستی وجود نداشته باشد، طبیعتا در اینجا یک نوع احساس فشردگی، نااطمینانی، سختی و… در زیست فردی ایجاد می‌شود.بنابراین این موضوع به یکی از عوامل اصلی مهاجرت بدل می‌شود. گاهی اوقات مهاجرت در خصوص افراد مسن نیست و این افراد تعلقات زیستی جدی دارند.
اما فرد، خانواده و جمع یادشده احساس می‌کنند هرچند از آن‌ها گذشته اما برای آینده فرزندان‌شان باید دست به مهاجرت بزنند تا از فرصت‌های آموزشی، مهارتی، تفریحی و زیستی دیگری بهره‌مند شوند. موضوع مهم دیگر، بحث گسترش در تبعیض‌هاست؛ به‌طور مثال در بحث ورود به دانشگاه، ورود به مدرسه و… اگر خانواده احساس کند فرزندش از توانایی هوشی و آموزشی خوبی برخوردار است اما به دلایل نامشخصی در مسابقه ورود به دانشگاه یا ورود به مدارس خاص از فرصت برابر برخوردار نیست و به دلایل عدیده دیگران از سهمیه‌های خاص و… بهره‌مند هستند، خانواده‌ها احساس می‌کنند برای بهره‌مندی از فرصت‌های رشد باید دست به مهاجرت بزنند.
شما به عرصه‌های مختلف آموزشی، مهارتی، سبک زندگی و… اشاره کردید. اما برخی از گونه‌های مهاجرت ناشی از دلایل سیاسی است. مهاجرت در این عرصه به چه دلیلی رخ می‌دهد؟
عرصه سیاسی هم یکی از عرصه‌های مهم مهاجرت است. هر اندازه در جامعه‌ای، افراد برای ورود به عرصه‌های سیاسی با محدودیت‌های بیشتری مواجه شوند یا به مجموعه موضوعات از دریچه تنگ موضوعات سیاسی نگریسته شود، میل به مهاجرت منفی هم بیشتر می‌شود.
در این فضا افراد احساس می‌کنند برای مشارکت در انتخابات مجلس جدا از فیلترهای عقلانی بشری باید از فیلترهای غیرمتعارف بسیاری عبور کنند، میل به مشارکت در فضای سیاسی کاهش پیدا کرده و در بلندمدت فرد پیوستگی و ارتباط خود را با نظام حکمرانی از دست می‌دهد. در همه جای دنیا، فرد برای نامزدی در مجلس باید فاقد جرایمی چون دزدی، اختلاس و… باشد، اما اضافه کردن گردنه‌های خودی و ناخودی در انتخابات و ایجاد نظارت استصوابی باعث می‌شود تا تنها طیف معدودی از افراد جامعه امکان مشارکت در مدیریت کلان کشور را داشته باشند.
وقتی فرد نتواند مبتنی بر استعدادهایش فرصت مشارکت در مدیریت کلان را داشته باشد، احساس فشردگی کرده و راهی سرزمین‌هایی می‌شود که امکان بیشتری برای مشارکت قائل می‌شوند. به این دلیل است که شما می‌بینید، فلان چهره دانشگاهی که در ایران امکان حضور در بخش‌های مختلف را دارا نبود، ناگهان پس از مهاجرت به عنوان نماینده پارلمان فلان کشور توسعه‌یافته اروپایی و امریکایی راه پیدا می‌کند و در مسیر رشد مستمر قرار می‌گیرد.
بدون تردید یکی از بخش‌های مهم در مهاجرت منفی مهاجرت استادان دانشگاه و نخبگان دانشگاهی و تخصصی است. اخراج وسیع استادان دانشگاهی، برخورد با کارشناسان حوزه‌های مختلف مانند محیط زیست، اقتصاد، پزشکی و… نه‌تنها باعث گسترش ناامیدی در جامعه شده بلکه باعث افزایش موج مهاجرت‌های منفی هم شده است. ریشه این نوع مهاجرت‌ها را چطور ارزیابی می‌کنید؟
وقتی در عرصه حکمرانی دانش، محدودیت‌هایی فراتر از شایستگی‌های علمی مد نظر قرار بگیرند و این محدودیت‌ها به اندازه‌ای انقباضی شود که دیگر فضا برای کنشگری فعالان دانشگاهی فراهم نشود، نخبگان دست به مهاجرت می‌زنند و این تاریخ و تمدن ایرانی است که بهای این نوع رفتارهای انقباضی را می‌پردازد. ممیزی‌های بسیار سختی که با ادبیات امروز از آن با عنوان خالص‌سازی یاد می‌شود، باعث گریزان شدن استعدادها از کشور می‌شود.
این استعدادها هر اندازه که به جامعه ایرانی علاقه داشته باشند نهایتا از ریشه‌های خود دل می‌کنند و رحل اقامت در سایر کشورها می‌افکنند. بنابراین قبل از پرداختن به تبعات این فرار مغزها و مهاجر منفی باید دید دلایل این فرارها چیست. اگر این دلایل به درستی واکاوی شوند، می‌توانند تصویر دقیق‌تری از چرایی گسترش این رخداد ارایه کنند. در حال حاضر نکته دردناک آن است که مهاجرت از سطح نخبگان به نخبگان فکری، نخبگان مهارتی و نهایتا نخبگان اقتصادی سوق پیدا می‌کند.
کدام کشورها مقصد اصلی فرار مغزهای ایرانی هستند. آیا می‌توانیم مقصد مهاجرت‌ها را به کشورهای غربی محدود کنیم؟
عرصه انتخاب نخبگان ایرانی اگر در گذشته به سمت کشورهای اروپایی و امریکایی بود به دلیل مکندگی و جاذبه‌های نیروی نخبه ایرانی، کشورهای منطقه خلیج فارس هم به مقصد مهاجرت‌های منفی ایرانیان بدل شده‌اند. این کشورها برنامه‌های دقیقی دارند تا اقتصاد، حکمرانی و صنعت خود را دانایی‌محور کنند، بنابراین از نیروهای زبده ایرانی استقبال شایان توجهی می‌کنند و در باغ سبز را به روی نخبگان ایرانی می‌گشایند.
اگر به مستندات سرمایه در جهان دقت کنیم در صدر جدول سرمایه‌های ارزشمند جهان، سرمایه انسانی قرار دارد. این سرمایه انسانی است که می‌تواند از منابع حداقلی، بهره‌وری حداکثری ایجاد کند. بنابراین سرمایه انسانی، یک سرمایه راهبردی و استراتژیک است که زیربنای توسعه محسوب می‌شود. اگر تجربیات، الگوها و مسیر توسعه کشورهای مختلف بررسی شود، مشخص می‌شود که مهم‌ترین هدف این کشورها، رشد سرمایه انسانی است.
این کشورها ابتدا بهره‌مندی حداکثری از سرمایه انسانی خود و سپس بهره‌برداری حداکثری از نیروی انسانی سایر کشورها دارند. به عنوان مثال آلمان به عنوان یک کشور توسعه‌یافته، برنامه ۲۰۳۰ خود را این‌گونه تنظیم کرده که جمعیت خود را از ۹۰ میلیون نفر به ۱۲۰میلیون نفر برساند. این در حالی است که نرخ رشد جمعیت آلمان منفی است، از آنجا که برنامه‌های توسعه‌ای دانش‌بنیان دارد، این ۳۰میلیون نفر را از میان نیروهای توانمند کشورهای دیگر به خصوص آسیا تامین می‌کند.
به این دلیل است که در حوزه آی تی، نیرویی که از حداقل مهارت برخوردار است در ظرف زمانی کوتاه و با ساده‌ترین شرایط درخواست مهاجرت به آلمان و… را می‌دهد و به سرعت جذب می‌شود، چرا که جهان آینده جهان هوش مصنوعی، آی‌تی و فناوری‌های نوین است. اما در ایران بهترین استادان دانشگاه کشور در حوزه مهندسی و کامپیوتر یعنی استادان دانشگاه شریف، یکی یکی اخراج می‌شوند و جای خود را به افراد غیرمتخصص می‌دهند.
هر کشوری که می‌خواهد پرتاب هوشمندانه‌ای به آینده داشته باشد باید از ظرفیت‌های انسانی خود بهترین استفاده را داشته باشد. نباید فراموش کرد که همه کشورها نهایتا به آینده پرتاب می‌شوند، برخی کشورها حرکت هوشمندانه‌ای به آینده خواهند داشت و گروه دیگری از کشورها پرتاب جاهلانه به آینده خواهند داشت. یکی از پیامدهای خطرناک فرار مغزها برای ایران آن است که آینده مورد نظر را بی‌آینده می‌کند. نه فقط امروز کشورها را با تبعات خطرناکی مواجه می‌کند، بلکه آینده را هم خدشه‌دار می‌کند.
آینده محیط زیست، آینده فناوری‌های نوین، آینده آموزشی و علمی، آینده رفاهی و… را از شهروندان می‌گیرد. فرار مغزها در واقع بی‌آینده شدن ایران است. در مهاجرت مثبت نیروها می‌روند، اما حاصل دسترنج علمی، سرمایه‌ای و مهارتی خود را به جامعه‌شان بازمی‌گردانند. در واقع مهاجران مثبت به توانمندی جامعه خود کمک می‌کند. اما مهاجری که با دلخوری از کشور می‌رود، ماحصل دسترنج خود را به جامعه مقصد تزریق می‌کند.
اما برخی طیف‌های رادیکال جناح راست معتقدند این استادان دانشگاه و جمعیت نخبگان ذیل نیروهای ناراضی جامعه قرار دارند و مهاجرت آن‌ها به سایر بلاد نهایتا به نفع نظام سیاسی است، چرا که باعث خروج ناراضیان از کشور می‌شود. این تعبیر درستی است؟
اتفاقا بازتاب مهاجرت میان نیروی ناراضی توانمند به مراتب خطرناک‌تر از سایر گونه‌های مهاجرت است. این نیروی ناراضی مهاجر، می‌تواند واقعیت‌های دیگری از ایران در کشور مقصد بازتاب دهد. در واقع این نیرو به دلیل توانمندی که دارد، به دلیل علم و دانشی که دارد، ضربات کوبنده‌تری بر پیکره نظام حکمرانی داخلی وارد می‌سازد. مسوولان و مدیران کشور باید به سرعت نسبت به تبعات این نوع مهاجرت‌ها توجه کنند وگرنه در ادامه جبران این مشکلات بسیار دشوارتر خواهد شد. اگر نگوییم غیرممکن می‌شود.