رد صلاحیت هیات‌های اجرایی در مجلس يازدهم تنها 9درصد و برای مجلس دوازدهم 28 درصد نامزدها است

نحوه كنشگري طيف‌هاي اصلاح‌طلب در انتخابات پيش رو يكي از مهم‌ترين ابهاماتي است كه در فضاي سياسي كشورمان شكل گرفته است. گروه‌هاي تصميم‌ساز جبهه اصلاحات معمولا ذيل دو رويكرد كلي قرار مي‌گيرند؛ بخشي از اين طيف معتقد است با استفاده از رويكرد«جامعه‌محور» بايد دنباله‌روي مطالبات و خواسته‌هاي مردم و اقشار مختلف جامعه بود و در بزنگاه‌ها همگام با آنها حركت كرد. اگر بخش‌هايي از طيف‌هاي راديكال جامعه خواستار عدم حضور در انتخابات است، احزاب سياسي هم بايد به اين خواسته احترام گذاشته و صحنه انتخابات را ترك كنند! طيف دوم اصلاح‌طلب اما معتقدند وظيفه طيف‌هاي سياسي آوانگارد نه دنباله‌روي از مردم بلكه ارتقاي سطح مطالبات جامعه و حركت دادن جامعه به سمت مطالبات برتر است. بر اين اساس است دسته اول، اساسا توصيه‌اي براي حضور يا عدم حضور در انتخابات نمي‌كنند، اما دسته دوم معتقدند علي‌رغم همه مشكلات بايد با قدرت هر چه تمام‌تر در انتخابات شركت كرد و هزينه برگزاري يك انتخابات غيراستاندارد را براي برگزاركنندگان به منتهای درجه خود رساند. علي باقري فعال سياسي اصلاح‌طلب در گفت‌وگو با «اعتماد» ضمن تحليل اين دو رويكرد فكري در جريان اصلاحات خطر افزايش ديدگاه‌هاي سلبي در هيات‌هاي نظارت را بررسي مي‌كند.

موضوع برگزاري انتخاباتي سالم، آزاد، رقابتي و مشاركتي از سوي عالي‌ترين مقام كشورمان مورد تاكيد قرار گرفته، اما نشانه‌هاي برگزاري چنين انتخاباتي از دل بررسي صلاحيت‌ها نمايان نيست. شما درباره تحولات اخير سياسي و بحث ردصلاحيت‌ها چطور مي‌انديشيد؟

انتخابات حق مردم است، انتخابات محل جاري شدن اراده مردم براي نحوه حكمراني و تعيين سرنوشت خود است، لذا همان‌طور كه قانون اساسي هم تاكيد كرده، اجراي امور در جمهوري اسلامي بايد براساس انتخابات انجام شود. با اين تعاريف انتخابات بايد تجلي و روح حاكميت ملت و خواست ملت باشد. انتخابات بايد برمبناي قانوني كه متعهد و وفادار به روح آزادي‌خواهي و دموكراسي در كشور است، برگزار شود. انتخابات تحت تسلط هيچ طيف و گروهي نبايد باشد، اما بايد پذيرفت انتخابات مجلس در ايران طي دوره‌هاي اخير با چالش مواجه بوده است. در ۴ الي ۵ دوره اخير، انتخابات مجلس (از مجلس ششم به بعد) انتخاباتي با حضور همه افراد و جرياناتي كه معتقدند سياست‌ورزي را بايد در چارچوب نظام و سياست كشور انجام داد، نبوده است. در نقطه عكس انتخاباتي حداقلي با حضور حداقلي از بازيگران انجام شده است. در اين ميان به همان ميزان كه انتخابات از روح اصلي خود خارج شده، مشاركت هم پايين آمده است. براي نخستين‌بار در انتخابات مجلس يازدهم مشاركت مردم به زير ۵۰درصد (۴۲درصد) رسيد. قبل از آغاز اتمسفر انتخاباتي ۱۴۰۲، نشانه‌هايي شكل گرفت كه برمبناي آن گمانه‌زني‌هايي درباره آينده انتخابات صورت گرفت، ازجمله اين نشانه‌ها، تغييراتي بود كه در قانون انتخابات رخ داد و دامنه نظارت افزايش يافت و دامنه قانوني فعاليت نامزدها، بيش از گذشته محدود شد. اين گمانه‌زني‌ها باتوجه به شرايط ۴ سال گذشته، انتظارات مثبتي را نسبت به انتخابات پيش‌رو مشخص نكرد، از همين رو بود كه برخي فعالان سياسي در ايران، نسبت به ورود در عرصه انتخابات ترديد داشتند و اصلاح‌طلبان با حداقلي از نامزدهاي بالقوه خود در انتخابات ثبت‌نام كردند.

ردصلاحيت‌هاي قابل توجه هيات‌هاي اجرايي هم مناقشات بسياري را شكل داد.

آنچه در مرحله رسيدگي به صلاحيت رخ داد و براساس آمار رسمي وزارت كشور عنوان شد ۲۸درصد از نامزدها ردصلاحيت شده‌اند، اتفاق بي‌سابقه‌اي است. بيشترين ميزان ردصلاحيت هيات اجرايي در تاريخ ايران مربوط به مجلس يازدهم و سال ۹۸ است كه در آن انتخابات تنها ۹درصد نامزدها توسط هيات‌هاي اجرايي ردصلاحيت شدند. اين روند ردصلاحيت‌ها اما در انتخابات ۱۴۰۲ با رشدي حدودا ۲۰۰درصدي مواجه شد. ردصلاحيت ۲۸درصدي توسط هيات‌هاي اجرايي و در شرايطي كه پيش‌ثبت‌نام‌ها قبلا باعث شده بود، نامزدها يك مرحله پالايش شوند، نشان‌دهنده آن است كه انتخابات از معيار يك انتخابات مشاركتي، تهي شده است. اينكه شوراي نگهبان و نهادهاي نظارتي در آينده چه رويكردي را
در پيش مي‌گيرند، شخصا ارزيابي يا پيش‌داوري خاصي ندارم، اگر مجموعه نظام و حاكميت در پي برگزاري يك انتخابات آبرومند با مشاركت قابل قبولي از آحاد جامعه است، حداقل كاري كه وظيفه دارد انجام دهد، بررسي صلاحيت‌ها در مدار قانون و حق و حقوق شهروندي است. اين ردصلاحيت‌هاي بي‌سابقه و خلاف قانون در هيات‌هاي اجرايي اگر اصلاح شود، يك گام مثبت در جهت احياي انتخابات مجلس دوازدهم است، در غير اين صورت با ادامه مسير فعلي مي‌توان پيش‌بيني كرد انتخابات چندان پرشوري نداشته باشيم.

در اين ميان ديدار رهبر انقلاب با اعضاي شوراي نگهبان و تاكيد ايشان بر افزايش مشاركت در انتخابات، تحليل‌هاي متفاوتي را شكل داده است. شما اين متغير را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

گمانه‌زني خاصي نمي‌توان داشت، چون جزيياتي از اين ديدار و سخنان رهبري منتشر نشده است. ايشان از ابتداي سال جاري، ۴ ويژگي را براي برگزاري انتخاباتي مطلوب مطرح كردند كه ۲ گزاره از اين ۴ گزاره، رقابتي بودن و مشاركتي بودن در انتخابات است. قاعدتا اگر بنا باشد انتخابات بر همين مدار پيش برود، بايد تاييد صلاحيت‌هاي بيشتري شكل مي‌گرفت تا به امروز اين ضرورت‌ها توجه نشده است، در جريان اصلاح قانون انتخابات و عملكرد هيات اجرايي در احراز صلاحيت‌ها به اين دغدغه‌ها توجهي نشده است. اگر قرار باشد مسوولان برگزاري انتخابات به اين معيارها متعهد باشند، بايد منتظر يك تحول اساسي در رسيدگي به وضعيت صلاحيت بود. البته براي آگاهي از اين ابهام بايد منتظر چشم‌انداز آينده و تحولات بعدي باشيم.

كنشگري اصلاح‌طلبان در انتخابات فعلي هم بحث‌هاي بسياري را ايجاد كرده است. بسياري از چهره‌هاي برجسته و ژنرال‌هاي اصلاح‌طلب در انتخابات ثبت‌نام نكردند. اين عدم حضور از سوي ليدرهاي اصلاح‌طلب چه معنا و مفهومي مي‌تواند داشته باشد؟ آيا به نفع جريان اصلاحات است يا رد صورت افزايش تاييد صلاحيت‌ها يك فرصت از دست رفته محسوب مي‌شود؟

اين موضوعي است كه در ايام ثبت‌نام‌هاي انتخاباتي هم بين اصلاح‌طلبان مطرح و درباره آن بحث شد. در اردوگاه اصلاح‌طلبي دو نگاه كلي وجود داشت؛ يك نگاه اين بود كه رفتار حاكميت در برگزاري انتخابات در گذشته سنجيده شده، بنابراين ديگر اميدي به انتخابات نيست و بايد اساسا از ورود به عرصه انتخابات استنكاف ورزيد. در مقابل اين نگاه، ديدگاه دومي هم وجود داشت كه هر چند در مقدمات اشتراكاتي با جريان نخست داراست، اما معتقد بود بايد هزينه برگزاري انتخابات غيراستاندارد را در كشور بالا برد. اگر قرار است انتخابات غيراستاندارد برگزار شود، همه كساني كه خودشان را واجد ويژگي ورود به مجلس مي‌دانند و تصور مي‌كنند صاحب فكر و انديشه هستند، بايد در انتخابات داوطلب شده، ثبت‌نام كنند؛ اگر مجال رقابت پيدا كردند، راه را ادامه دهند، اگر هم مجالي حاصل نشد، چيزي براي اصلاح‌طلبان از دست نمي‌رود. مضاف بر اينكه اراده و نگاه مجريان و برگزار‌كنندگان انتخابات هم به چالش كشيده شده و در معرض داوري مردم قرار مي‌گيرد.

شما ذيل كدام يك از اين گروه‌ها و جريانات اصلاح‌طلب قرار داشتيد؟

بنده ذيل كساني قرار دارم كه نگاه دوم را مي‌پسندند. امروز هم تصور مي‌كنم اگر تعداد بيشتري از اصلاح‌طلبان خصوصا از چهره‌هاي شناخته شده اصلاح‌طلب در انتخابات شركت مي‌كردند به صواب نزديك‌تر بود، چراكه اين مشاركت هم مبتني بر روح اصلاح‌طلبانه بود و هم فوايد بيشتري براي جامعه داشت. چه منجر به حضور در انتخابات مي‌شد و با تاييد اين افراد مبارزه‌اي جدي شكل مي‌گرفت و چه ردصلاحيت مي‌شدند و عملا امكان حضور در انتخابات را نمي‌يافتند، اما متاسفانه اقليتي از گروه‌ها و چهره‌هاي اصلاح‌طلب متقاعد به منطق دوم شدند و در انتخابات ثبت‌نام كردند و باقي…

طيف اصلاح‌طلبي كه بر عدم كنشگري تاكيد دارند، ضرورت جامعه‌محوري اصلاحات را مطرح كرده و مي‌گويند، بايد در پي آنچه كه جامعه مي‌خواهد حركت كرد. به نظر شما فعالان سياسي بايد دنباله‌روي جامعه باشند يا جامعه را به دنبال خود بكشند و ارتقا دهند؟ حتي اگر قرار باشد به دنبال جامعه حركت كرد، اين پيروي بايد از كدام طيف جامعه باشد؟

من فكر مي‌كنم جامعه‌محوري يعني به دنبال مطالبات اقشار مختلف جامعه رفتن و در آن جهت گام برداشت. اولا من منافاتي بين اين موضوع (جامعه‌محوري) با مشاركت در انتخابات نمي‌بينم، اين‌گونه نيست كه يا بايد در انتخابات شركت كنيد يا بنا را در فعاليت سياسي مبتني بر اين امر قرار دهيد كه از مطالبات اقشار گوناگون دفاع كنيد. اساسا مشاركت در انتخابات يكي از مهم‌ترين راه‌هاي پيگيري مطالبات اجتماعي است. من اين گزاره‌ها را مقابل هم نمي‌بينم. از سوي ديگر اظهاراتي مطرح مي‌شود كه با جامعه‌محوري فرق دارد. مردم شايد اقبالي به مشاركت در انتخابات نداشته باشند، به اين جهت برخي از اكثريت جامعه تبعيت كرده و در انتخابات حضور پيدا نمي‌كنند. از نظر من اين ديدگاه هم محل اشكال دارد. انتظاري كه از يك نيروي سياسي پيش رو و متعهد به مصالح كشور وجود دارد، آن است كه مصالح ملي، مردم و كشور را تحليل كرده و برمبناي آنچه تامين‌كننده اين مصالح است، مشي سياسي خود را دنبال كند. اين مشي سياسي حتي اگر مورد قبول اقشاري از مردم نباشد، وظيفه او است كه اقشار جامعه را به حضور در عرصه انتخابات و اين مسير قانع كند. از نظر من طريق صحيح سياست‌ورزي همين است. حتي اگر فرض كنيم جامعه به دليل تجربيات قبلي، رغبتي به حضور در انتخابات ندارد، يك نيروي اكتيو و حرفه‌اي سياسي ابتدا بايد تحليل درستي از شرايط و چگونگي تحقق منافع ملي از طريق مشاركت داشته باشد و بعد برمبناي اين تحليل جامعه را نيز قانع كند كه مشاركت افزون‌تر، منافع پايدار كشور و جامعه را محقق مي‌كند. به نظرم يك حركت متعهد اجتماعي و سياسي، اين ويژگي را دارد، وگرنه تبعيت از آنچه كه مردم فكر مي‌كنند، رسالت نيروي سياسي نيست و نيروي سياسي را به قطره‌اي از درياي مردمي بدل مي‌كند و آوانگارد بودن اين قشر سياسي را منتفي مي‌كند.

فرض كنيد روند فعلي ردصلاحيت‌ها در هيات‌هاي نظارتي و شوراي نگهبان هم ادامه داشته باشد. به نظر مي‌رسد برخي طيف‌هاي سياسي چپ به جز انتخابات دستور كار ويژه‌اي ندارند. اصلاحات به جز انتخابات در كدامين وادي‌ها بايد گام بردارد؟ پلن بعدي براي اصلاحات پس از ردصلاحيت‌ها چه مي‌تواند باشد؟

اين پرسش را بايد از افرادي بپرسيد كه از ابتدا پلن انتخابات و مشاركت انتخاباتي را از روي ميز برداشته‌اند. آنها بايد بگويند چه پلني جايگزين اين عدم حضور دارند. برداشت من اين است كه فعاليت سياسي هيچ طيفي نبايد معطوف انتخابات به تنهايي باشد. پيگيري مطالبات اجتماعي، توسعه فعاليت‌هاي مدني، رشد فعاليت‌هاي رسانه‌اي، نقد قدرت، تحليل عملكرد حاكميت و… وجود ديگري از فعاليت‌هاي سياسي هستند كه در كنار پلن مشاركت در انتخابات همواره بايد مطرح باشند. البته به جهت اهميتي كه انتخابات دارد و نقش راهبردي انتخابات در بهبود و اصلاح نظام تصميم‌سازي‌هاي كشور، حتي اگر انتخابات با برخورد انقباضي حاكميت روبه‌رو شود، اصلاح‌طلبان موظفند تا برگ انتخابات را از دستور كار خود حذف نكرده و همچنان بر ضرورت برگزاري انتخابات آزاد و استاندارد پافشاري كنند. همه مساعي و توان خود را بايد براي اعمال فشار براي تحقق اين مطالبه به كار بندند. ما چاره‌اي جز اين نداريم كه پاي بفشاريم بر ضرورت برگزاري يك انتخابات استاندارد كه مي‌تواند رافع بسياري از مشكلات امروز كشور باشد. عدم موفقيت در به كرسي نشاندن اين مطالبه، دليل بر خارج كردن اين موضوع از دستور كار يا خارج شدن از تلاش از اين عرصه نيست. در كنار ساير كارهايي كه مي‌توان و بايد انجام داد، توجه به موضوع انتخابات و تلاش براي برگزاري انتخابات آزاد و استاندارد هم بايد در دستور كار اصلاح‌طلبان قرار گيرد.